وضغیت وبلاگ ما؟

آمار مطالب

کل مطالب : 548
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1772
باردید دیروز : 1068
بازدید هفته : 3558
بازدید ماه : 7688
بازدید سال : 205903
بازدید کلی : 548807

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مثل باران باشیم و آدرس mobinir.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نویسنده : BARANE313
تاریخ : یک شنبه 13 اسفند 1396
نظرات
 
کتاب  «سلام بر ابراهیم» کاری  است از گروه  فرهنگی  شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

ebrahimhadi.com/clip/salam.pdf

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 3378
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 489
|
تعداد امتیازدهندگان : 131
|
مجموع امتیاز : 131


نویسنده : BARANE313
تاریخ : شنبه 4 شهريور 1396
نظرات

الگو گرفتن جوانان ما باید از این جور انسان ها باشد نه از شبه هنرمندانی که فقط ادعای وطن پرستی دارند.

 

945673 Gahar ir زندگینامه شهید محسن حججی ، شهیدی که داعش سرش را برید!

961818 Gahar ir زندگینامه شهید محسن حججی ، شهیدی که داعش سرش را برید!

shahid hojaji زندگینامه شهید محسن حججی ، شهیدی که داعش سرش را برید!

تعداد بازدید از این مطلب: 3309
برچسب‌ها: شهید محسن حججی ,
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : BARANE313
تاریخ : جمعه 27 مرداد 1396
نظرات

شهادت مبارک

تعداد بازدید از این مطلب: 3187
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : یک شنبه 4 مهر 1395
نظرات

http://www.modafechador.loxblog.com

تعداد بازدید از این مطلب: 1753
برچسب‌ها: دفاع مقدس , حجاب ,
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : شنبه 27 شهريور 1395
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 5440
برچسب‌ها: شهدا ,
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : دو شنبه 28 تير 1395
نظرات

 

سرباز امام زمان......

 


در بین آنها یکی از سربازان امام زمان(عج) هست که از میانشان رفت آن سرباز جلال افشار بود


جلال افشار

جلال در سایه پرچم امام زمان

آیت الله بهاء‌الدینی وقتی وارد جلسه شدند فرمودند: در بین شما یکی از سربازان امام زمان(عج) هست و به زودی از میان شما می‌رود. بعد‌ها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت آقا، آیت الله بهاء الدینی بی‌اختیار گریه کردند، طوریکه شبنم اشکهایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می‌افتاد و بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ”‌ ذاکر قریب البکاء”‌ است.

حجت الاسلام و المسلمین جلال افشار نام شهید بزرگ مقامیست که ذکرش همیشه این بود: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم.آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم.

نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد.

جلال افشار در گوشه‌ای از وصیت‌هایش برای ما می‌گوید:

ای امت به پا خواسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم این حق حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله‌های جهان به اهتزاز در آورد.

و این شعر یادگاری از راز و نیاز های عاشقانه جلال هنگام دعای توسل خواندن با امام زمان(عج) است: 

بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو

                                          بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو

اگر نیست باورت بیا که رو برو کنم

                                      بدان امید زنده‌ام که باشم از سپاه تو

 من جا مانده ام!!! دارم می سوزم!!!

جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.

بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم».

جلال افشار در گوشه‌ای از وصیت‌هایش برای ما می‌گوید:ای امت به پا خواسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم این حق حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله‌های جهان به اهتزاز در آورد.

جلال ساکت شدو بعد ادامه داد:«عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».

بیدار کننده ی وجدان

از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد

جلال رو ازار  میداد .رفت با خوشرویی به راننده گفت :

اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید ، یا برا خودتون بذارین  راننده با تمسخر گفت :

اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت  توی فکر،  هوای سرد ، بیابان تاریک و....

قصد کرد  وجدان خفته  راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :

 اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد ،

 پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت  بفرما !

جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود  که ایستاد!

همینکه  جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :

 بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم

وقتی سالها بعد خبر شهادت  جلال رو به ایه الله بهاءالدینی دادن ،

ایشون در حالی که به عکسش نگاه میکرد فرمود :

 امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این  عکس رو معرفی کردم.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 2409
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : BARANE313
تاریخ : جمعه 27 فروردين 1395
نظرات

به نام خداوند شقایق ها

گاهی زمین و زمان در تکا پو می شوند تا تورا به زمان و مکانی بخوانند که فرسنگ ها از باورت دورترند و به دلت نزدیک. اما باور کن صدایی که تورا از میان این همه هیاهوی پنجره ها و خیابان ها و آهن ها و رنگ ها فرا می خواند سخت به گوش می رسد ولی تنها به تو می رسد، تنها به تو...

درست در همین لحظه است که زنگ دلت به صدا در می آید و دعوت نامه خانه خورشید تو را به مهمانی خاک ها می خواند، فرقی نمی کند چه هستی و که هستی، مهم اینست که تو از میان هزاران نفر دعوت شده ای، فقط تو...

عکس راهیان نور

و بار گناه را زمین می گذاری و با پای دل راهی سرزمین عشق می شوی. راه سخت است و طولانی اما وقتی در قتلگاه شهدا پای می نهی نمی دانی این مکان و زمان در کدام لحظه تاریخ آینده یا حال یا گذشته است.

گویی زمان در افق اینجا چرخش زمین را هم از یادش برده است و هیچ عقربه ای در ساعت دنیایی بالا و پایین نمی رود...

انگار ذرات این خاک گرم جای خود را با ابرهای آسمان عوض کرده اند و نمی دانی در آسمان چندم قدم بر میداری.

و درست در حوالی خانه شقایق است که بوی عشق و دلدادگی و اشک از سنگرهای بی قراری مجنونت می کند و چشمه خشکیده اشک هایت جاری تر از رود اروند می شوند و می مانی من کجا و پای نهادن در جای پای بال فرشتگان کجا...

عکس راهیان نور

و حال در میان هق هق گریه هایت و اشک هایی که بر روی گونه های عبودیت جاری می شود دو رکعت نماز عشق نیت می کنی و جانمازت می شود فرش خاک و مهر نمازت زمینی که جای پای عرشیان است...

دقت که می کنی می بینی کمی آنطرفتر نوشته است خطر انفجار مین، اما پوتین و کلاه خودی تکه تکه شده و تکه پیراهنی پاره متحیرت می کند، آری اینجاست که تازه درمیابی راز سیم را باید از خار دار پرسید.

می مانی بروی یا بمانی، دل بکنی یا دل را جا بگذاری، اما پای رفتنت نیست، جاذبه مافوق تصور این خاک تو را در آغوش خود می گیرد و تو روحی که در قفس زمینی محبوس کرده ای را ناگاه رها می بینی.

چشم دنیایی را می بندی و با دیده دل می بینی دلتنگی فتح المبین را، غربت شرهانی را، عطر عجیب فکه را، تنهایی کانال کمیل را، خاک پاک چزابه را، نسیم دلنواز اروند را، حس عجیب نهر خین را، اشک های عملیات رمضان را، باران رحمت طلاییه را، بوی سیب شلمچه را و پیکر پاک شهدای تازه تفحص شده معراج شهدای اهواز را.

عکس راهیان نور

با چشم دل آسمان را می نگری، همان آسمانی که روزی در های بهشتش را برای معراج خاکیان گشود و تو اکنون بی هیاهو در همانجا ایستاده ای که روزی افق نوری فرشی را به عرش دوخت.

آری اینجا محل بارش بی امان گلوله ها و خمپاره هاست، اینجا مین ها راه بهشت را بهتر می دانند، اینجا نخل هایش هم ایستاده میمیرند، اینجا محل عبور ملائک است، اینجا ...

وقت تنگ است و باید راهی شد اما دلت را جا می گذاری و می روی و وقتی به خود می آیی که می فهمی فرسنگ ها از شعاع نور سرزمین خاکی دور شده ای و شهدا عیدیشان را با یک تکه از کفن و خاک تفحس شده خود به تو هدیه داده اند. زیارتت قبول.

http://sayberi174.persianblog.ir/

 

تعداد بازدید از این مطلب: 2592
برچسب‌ها: راهیان نور ,
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : دو شنبه 16 شهريور 1394
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 2092
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : دو شنبه 16 شهريور 1394
نظرات

وحشت صهیونیست ها از موشک های ایرانی فجر

تعداد بازدید از این مطلب: 2117
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : BARANE313
تاریخ : دو شنبه 22 تير 1394
نظرات

نکته : این مطلب به هیچ‌وجه قصد تبلیغ ظاهر غربی مخصوصاً کراوات را ندارد بلکه تلنگریست به آنانی که بجای باطن افراد از روی ظاهر افراد قضاوت می کنند.

وقتی که ده نمکی اولین قسمت اخراجی ها رو ساخت خیلی ها دادشون در اومد که آقا مگه همچین رزمنده هایی تو جبهه و جنگ داشتیم؟ چرا دارین ایجوری برا مردم وانمود می کنین؟ اینا اشتباهه. درصورتی که واقعاًشهدای ما از کره مریخ نیومده بودند و از بین همین مردم رفتند و شهید شدند.

خیلی از شهدا اصلاً ظاهرشون به شهدا نمی خورد اما باطنشون به پاکی انسان های آزاده ای بود که پشت چهره ای متفاوت یا حتی پوششی غربی جا خوش کرده بود و خیلی ها شاید با حضور اون ها در جبهه ها مخالفت می کردند اما اومدند و رفتند و آسمانی شدند تا به همه ما بگن رنگ خدایی داشتن به چهره و پوشش نیست.

شاید الآن بعضی ها بگن دهه اگه اینجوری باشه یه خانمی با ظاهر و پوشش بد بیاد بیرون بعد بگه مهم باطنه، خیر منظور من این نیست چراکه هر آدم عاقل و بالغی می دونه فردی که ظاهر و پوشش تحریک کننده داره نمیتونه باطن کاملاً پاکی داشته باشه.

شهدایی که اشتباهی شهید شدند

اما خیلی از شهدایی که شهید شدند ریش هاشون رو تیغ می زدند یا کراوات می زدند یا... که اگه امروز بودند به حساب بعضی ها اصلاً نباید شهید می شدند و خودمونی بگم اگه روش رو داشته باشن می گن اینا اشتباهی شهید شدند.

شهدایی که اشتباهی شهید شدند

مطمئناً بعضی ها الآن با خودشون می گن شهدایی که کراوات زدند بخاطر شغلشون بوده و قبل از انقلاب باید اینکارو می کردند اما اگه اینجوری باشه چرا شهید چمران اینکارو نکرد؟ یعنی باید بگیم شهدایی که کراواتی بودندبخاطر شغلشون دوتا اشتباه کردند؟ هم کار برای نظام طاغوت و هم زدند کراوات که پوشش غربی هست؟ این دید اشتباهی هست که بسیاری از بچه حزب الهی ها به اون دچار شدن و مدام میگن هدف نمیتونه وسیله رو توجیه کنه که باور دارم خودشونم معنی این جمله رو نمیدونند.

بله دوستان زمانه ما پر شده از حاجی گرینف هایی که مسعود ده نمکی به خوبی اون هارو به تصویر کشید. آدم هایی که مدام داد می زنند جنگ جنگ تا پیروزی صدام بزن جای دیروزی و بعد با گذاشتن ریش و یقه بسته و تسبیحمدام از کار این و اون ایراد می گیرند، بدون اینکه یه کار درست فرهنگی و ارزشی انجام بدن و برعکس باعث دوری خیلی ها از دین و ارزش ها می شن.

اگر این افراد در اون دوران می تونستند جلوی افرادی مثل شهید طیب حاج رضایی و شهید شاهرخ ضرغام(شاهرخ سیبیل) رو می گرفتند و نمی گذاشتند در مسیر اسلام قدمی بردارند چراکه این دو از لوطی های معروفی بودند که ظاهرشون به بچه مذهبی ها نمی خورد اما مانند حر به صف مردان خدا پیوستند و آسمانی شدند...

متأسفانه همین دید باعث شد تا شهید آوینی بخاطر به تصویر کشیدن یک جوان لبنانی با تیپ متفاوت که سربند الله اکبر به سر داشت از سوی همین حاجی گرینف ها ممنوع التصویر بشه. درواقع آوینی میخواست بگه اسلام در قلب هر کسی نفوذ میکنه حتی اگه اون فرد ظاهرش با یک فرد مسلمان فرق داشته باشه و نباید از رویظاهر افراد تصمیم گرفت.

حداد عادل با کراوات

اگه به گفته اینجور افراد باشه الآن غلامعلی حداد عادل نباید فامیل رهبر معظم انقلاب می شد چون اونم یک زمانی کراواتی بود وچون ظاهر غربی داشته و مروج ظاهر غربی بوده نمیتونه فردی باشه که در جهت انقلاب وارزش های اون قدم برداره.

شک ندارم اگر یک نفر با ریش و یقه بسته بدون عمل و یک نفر با ظاهری متفاوت اما با عمل رو نزد رهبر انقلاب ببرند،رهبر عزیزمون اون فردی که ظاهر متفاوت داره اما کار انجام میده رو انتخاب میکه چون ایشون بارها تذکر دادند از روی ظاهر قضاوت نکنید درست مثل تذکرشون در خراسان شمالی.

به امید روزی که همه ما به باطن افراد توجه کنیم نه به ظاهر افراد...

پ,ن : دوستی دارم که فعالیت قرآنی داره و به جرأت می تونم بگم خیلی هارو قرآنی کرده اما چون آستین کوتاه می پوشه بعضی ها بهش ایراد گرفتند و ایشون رو ضد دین و ضد ارزشی می دونند. افرادی که شاید به یک نفر هم قرآن یاد نداده باشند...

http://sayberi174.persianblog.ir/

تعداد بازدید از این مطلب: 2409
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید برد عشق را زیر باران باید پیدا کرد زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود